قاتـــل زن افغانستانی از چوبه دار نجات یافت
گروه حوادث/ کارگر رستوران که در جنایتی شبانه، زنی افغانستانی را به قتل رسانده بود با رضایت اولیای دم و تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران از قصاص رهایی یافت.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، 19 دی سال 95، مرد میانسالی با پلیس تماس گرفت و از قتل همسرش خبر داد، او گفت: من شبها سر کار میروم، امروز صبح که به خانه آمدم از همسرم خبری نبود. در حالی که داشتم اتاقها را میگشتم ناگهان پاهای همسرم را دیدم که از زیر تخت بیرون زده بود؛ وقتی او را بیرون کشیدم شوکه شدم چرا که دست و پاهایش را بسته بودند و سر و صورتش خونی بود، آثار خون روی دیوارها هم دیده میشد.
با تماس این مرد، تیم جنایی راهی محل حادثه شده و در نخستین بررسیها قتل زن میانسال تأیید شد. معاینات اولیه متخصصان پزشکی قانونی نشان میداد که این زن 50 ساله بر اثر خفگی به قتل رسیده است.
گوشی تلفن همراه و طلاهای زن میانسال بهنام رویا نیز سرقت شده بود. از آنجا که درهای ورودی خانه سالم بود احتمال وقوع قتل از سوی یک آشنا قوت گرفت و در تحقیقات اولیه، همسر رویا بهعنوان نخستین مظنون پرونده بازداشت شد اما مدارک و شواهدی بهدست آمد که نشان میداد وی در این جنایت بیگناه است.
دستگیری کارگر رستوران
بدین ترتیب او آزاد شد و در ادامه بررسیها، تیم جنایی ردپای مرد جوانی را در پرونده بهدست آوردند. مرد جوانی بهنام هرمز که در رستورانی مشغول به کار بود و آخرین بار با مقتول تماس داشت.هرمز بازداشت شد اما در حالی که منکر قتل بود تناقضگوییهای وی و اظهارات همکارانش در این خصوص که شب جنایت وی در رستوران نبوده و ساعت 3 بامداد برگشته است همچنین هذیانگوییهای عجیب وی در خواب که از یک جنایت خبر میداد باعث شد تا متهم 32 ساله راز جنایت را برملا کند.
او گفت: حدود سه ماه قبل با رویا آشنا شدم. اوایل به من گفت که مجرد است، من هم به او علاقهمند شدم اما وقتی گفت متأهل است و نمیتواند با من ازدواج کند خیلی عصبانی شدم.
شب حادثه ماده مخدر شیشه مصرف کرده بودم، به خانه رویا رفتم تا با او صحبت کنم که دعوایمان شد. در این درگیری سرش را چندین بار به دیوار کوبیدم و بعد از بستن دست و پایش او را خفه کردم. بعد هم طلاها و گوشی تلفن همراهش را سرقت کردم و آنها را فروختم و در ازایش مواد خریدم.پس از بازداشت متهم، مأموران در بررسی سوابق وی دریافتند وی سابقه کلاهبرداری پیامکی نیز دارد. او با ترفند ارسال پیامک برنده شدن در مسابقات رادیویی و تلویزیونی، دست به کلاهبرداری زده بود و مدعی بود که این کار را به خاطر مقتول و خواستههای زیاد او انجام داده است.
درخواست قصاص
بدین ترتیب پس از محاکمه هرمز، وی به اتهام قتل عمدی رویا به قصاص و به خاطر کلاهبرداری، سرقت و ضرب و جرح این زن به دیه و زندان محکوم شد.
اما مدتی بعد از محاکمه، خانواده مقتول با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران و به خاطر رضای خدا از قصاص او گذشت کردند. روز گذشته متهم با پرداخت دیه، از قصاص رهایی یافت، اما از آنجایی که به 15 سال حبس نیز محکوم شده بود، همچنان در زندان به سر میبرد تا مدت محکومیتش به پایان رسد.
مرگ 3جست و جوگر گنج در غار بابا احمد
گروه حوادث/ سه مرد که به قصد یافتن اشیای عتیقه وارد غار بابا احمد چالدران شده بودند براثر متصاعد شدن گاز در داخل غار، جان خود را از دست دادند.
سجاد اسماعیلزاده، رئیس جمعیت هلال احمر ماکو با بیان این مطلب گفت: طی روزهای گذشته سه نفر برای جست و جوی اشیای عتیقه به غار بابا احمد رفته بودند که جان باختند و جسد دو نفر از آنها خارج شد و جسد یک نفر دیگر نیز در حال شناسایی است.وی با بیان اینکه اولین جسد که متعلق به یک مرد سنندجی بود بعد از ۱۲ ساعت عملیات طاقت فرسا در غار بابا احمد کشف و خارج شد، تصریح کرد: دو دوست دیگر که جان باختند اهل ماکو و خوی هستند که بعد از ۴ روز گرفتاری در غار بابا احمد چالدران، بر اثر انتشار گازسمی، جان خود را از دست دادند.اسماعیلزاده تصریح کرد: این عملیات بهدلیل نبود غارنورد ماهر و آشنا به ویژگیهای این غار به کندی پیش میرفت، اما با ورود کمیته مدیریت بحران و حضور غارنوردان، عملیات پیگیری خواهد شد.
تأیید حکم قصاص پسر خاله جنایتکار
گروه حوادث/ پسر جوانی که بهخاطر عشق به دخترخالهاش، همسر وی را به قتل رسانده بود در یکقدمی چوبه دار قرار گرفت.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از تیر سال 95 با گزارش آتشسوزی یک خودرو در کمربندی پل فیروزآباد شهرری آغاز شد و پس از آنکه مأموران در صحنه حاضر شدند با جنازه سوخته مرد جوانی مواجه شدند که بررسیهای اولیه نشان میداد او پیش از سوختن در خودرو با چاقو به قتل رسیده است.
در ادامه جسد برای تعیین هویت به پزشکی قانونی منتقل شد. یک روز بعد زن 40 سالهای به نام فریبا به اداره پلیس رفت و گزارش ناپدید شدن همسرش مهدی را اعلام کرد. او در این باره گفت: شوهرم پس از صرف افطاری به قصد رفتن به خانه مادرش از منزل خارج شد و از آن به بعد دیگر خبری از او ندارم. مشخصات اعلام شده توسط فریبا شباهت زیادی به مشخصات جنازه کشف شده داشت از این رو زن جوان به پزشکی قانونی رفت و هویت همسرش را تأیید کرد.در ادامه تحقیقات برادر مقتول توضیحاتی به مأموران داد که کمک زیادی به کشف این راز کرد. او گفت: برادرم و همسرش مدتی است که با هم اختلاف دارند احتمال میدهم فریبا در این جنایت دست داشته باشد.
با این اظهارات مأموران به سراغ مستأجر خانه قربانی رفتند و او در توضیحاتش گفت: همان شبی که مهدی گم شد، یک مرد جوان با خودرو ۲۰۶ به خانه آنها آمد و ماشینش را داخل حیاط پارک کرد. سپس از مهدی خواست تا او را به حوالی تهرانپارس برساند. بعد هر دو از خانه خارج شدند و دیگر خبری از مهدی نشد.
پلیس در حالی که به دنبال نشانی از مرد ناشناس بود با بررسی پیامکهای همسر مقتول دریافت که پسرخاله وی به نام امیر در قتل مهدی دست دارد. به این ترتیب امیر ۲۴ ساله که در نمایشگاه خودرو کار میکرد، بازداشت شد.
او پس از دستگیری به مأموران گفت: مهدی مرد بداخلاقی بود و دخترخالهام را اذیت میکرد. از آنجا که من به فریبا علاقهمند بودم، نمیتوانستم بهراحتی از کنار آزار و اذیتهای او بگذرم. آخرین بار وقتی دختر بزرگ آنها به من گفت که پدرش فریبا را کتک زده خیلی عصبانی شدم و به دنبال تلافی کارش بودم. شب حادثه به خانه آنها رفتم و بعد از مهدی خواستم مرا به خانهام برساند. حوالی اتوبان امام علی با چاقو چند ضربه به او زدم که جان باخت. سپس او را به سمت جاده ورامین بردم. نگران بودم که اثر انگشتم روی ماشین مانده باشد و باعث شود تا پلیس مرا شناسایی کند از اینرو شیلنگ بنزین ماشین را بریدم و مقداری بنزین روی جنازه و داخل ماشین ریختم و بعد هم آن را آتش زدم. چاقو را هم در یک زمین کشاورزی حاشیه ورامین انداختم و به خانه برگشتم.به دنبال اعتراف پسر جوان، فریبا نیز گفت: پسرخالهام مرا دوست داشت او از اینکه میدید شوهرم با من و بچههایم بدرفتاری میکند ناراحت بود حتی یکبار به من گفت در غذایش سم بریزم اما من این کار را نکردم.
با اعترافات متهمان، صحنه جرم بازسازی شد و برای امیر به اتهام قتل، شرب خمر و آتشسوزی عمدی خودرو و برای دخترخالهاش به اتهام معاونت در قتل کیفرخواست صادر شد و پرونده آنها به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در جلسه دادگاه اولیای دم برای متهمان درخواست قصاص کردند و قضات نیز بعد از شنیدن دفاعیات متهمان وارد شور شدند و با توجه به مدارک موجود امیر را به قصاص و بهخاطر رابطه پنهانی به شلاق محکوم کردند. فریبا نیز به خاطر معاونت در قتل به زندان و به خاطر رابطه با پسرخالهاش به شلاق محکوم شد.
حکم صادره در دیوان عالی کشور تحت بررسی قرار گرفت و احکام تأیید شد. اما قضات دیوان عالی کشور پرونده را برای رسیدگی به اتهام جنایت بر میت دو متهم به شعبه 11دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال کردند تا به اتهام تازه آنها رسیدگی شود.
پلیس اینترپل در جست و جوی 3 قاتل فراری
گروه حوادث/ قضات دادگاه کیفری استان تهران برای دستگیری سه قاتل فراری از پلیس اینترپل درخواست کمک کرد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، رسیدگی به این پرونده از ششم خرداد سال ۹۴ با شکایت زن جوانی به کلانتری 13 کرج مبنی بر ناپدید شدن همسرش خسرو آغاز شد. وی به مأموران گفت: همسرم دو روز قبل به محل کارش رفت و تا ساعت ۹ شب چندین مرتبه با من صحبت کرد. اما به یکباره تلفن همراهش خاموش شد. یک روز بعد مردی ناشناس با من تماس گرفت و گفت خسرو را گروگان گرفته و در ازای دریافت 100 میلیون تومان، او را آزاد خواهد کرد.پس از اظهارات این زن، ردیابی پلیس برای یافتن خسرو در دستور کار مأموران قرار گرفت تا اینکه مردی افغانستانی به نام جمعه در این پرونده دستگیر شد و اظهار داشت که سه نفر از دوستانش به نامهای وکیل، سعید و زکی، خسرو را گروگان گرفته و از خانواده وی 100 میلیون تومان خواستهاند.
در ادامه جمعه به دستور مأموران پلیس با آنها تماس گرفت و در تماس تلفنی با لهجه غلیظ افغانستانی به آنها فهماند که دستگیر شده است. پس از این تماس تلفنی سه متهم گریختند و پلیس نتوانست ردی از آنها به دست بیاورد.
جمعه در بازجوییها گفت: سعید، زکی و وکیل، خسرو را کشتند و من فقط در دفن جسد در حصارک کرج به آنها کمک کردم. با اطلاعاتی که این مرد به پلیس داده بود، بقایای جسد در بیابانهای صفادشت پیدا شد. پزشکی قانونی علت فوت را ضربات متعدد به سر و خفگی اعلام کرد و با گذشت چند ماه از این ماجرا، تلاش پلیس برای ردیابی 3 متهم فراری به نتیجه نرسیده و روشن شد آنها احتمالاً به افغانستان گریختهاند. به این ترتیب برای جمعه و 3 متهم فراری به صورت غیابی به اتهام مشارکت در قتل کیفرخواست صادر و پرونده به شعبه ۱۷ دادگاه کیفری تهران فرستاده شد. در جلسه محاکمه پدر و مادر قربانی و همسر وی که قیم پسر خردسالش است، برای هر ۴ متهم درخواست قصاص کردند.
پس از آن جمعه به جایگاه رفت و ضمن انکار اتهام قتل گفت: ساعت ۱۲ شب بود که سعید با من تماس گرفت و از من خواست تا به صفادشت بروم. وقتی به آنجا رفتم، با او و زکی و وکیل روبهرو شدم. جسد یک مرد ناشناس که دست و پایش با طناب بسته شده بود، در صندلی عقب پراید سعید قرار داشت. من از دیدن جسد ترسیدم او گفت سر خرید ۳۰ کیلوگرم تریاک با خسرو درگیر شده و آنها، او را کشتهاند.
در پایان جلسه قضات دادگاه وارد شور شدند و هر یک از متهمان را به قصاص و هفت سال زندان محکوم کردند. این حکم برای 3 متهم فراری نیز به صورت غیابی صادر شد.
اما جمعه به حکم صادره اعتراض کرد و پرونده در شعبه ۲۴ دیوان عالی کشور تحت رسیدگی قرار گرفت. قضات دیوان عالی کشور حکم صادره را نقض و اعلام کردند با توجه به متواری بودن 3 متهم پرونده، دلایل کافی برای مجرم بودن جمعه وجود ندارد و به نظر میرسد اتهام وی شرکت در اخفای جسد و دفن غیرمجاز باشد. با شکسته شدن حکم قصاص جمعه، پرونده به شعبه ۱۱ دادگاه کیفری تهران فرستاده شد تا بار دیگر به پرونده رسیدگی شود. قضات شعبه 11دادگاه کیفری یک استان تهران پس از بررسی پرونده، دستور دادند تا با هماهنگی سفارت افغانستان، تلاش پلیس اینترپل برای ردیابی 3 متهم فراری از سر گرفته شود.
آخرین وضعیت حادثه دیدگان مدرسه کانکسی دزفول
2 دانشآمــوز و 2 معلم در بخش مراقبتهای ویژه
گروه حوادث/ رئیس بیمارستان سوانح و سوختگی اهواز روند درمانی سه معلم و سه دانشآموزی را که در حادثه آتشسوزی مدرسه کانکسی در منطقه چشمه شیرین بخش سردشت دزفول دچار سوختگی شده بودند، تشریح کرد.
دکتر پیمان نجاتی درباره وضعیت جسمانی این 6 معلم و دانشآموز گفت: «این 6 مصدوم به بیمارستان سوانح و سوختگی آیتالله طالقانی اهواز منتقل شدند. روزهای اول یکی از معلمان با رضایت شخصی به یکی از بیمارستانهای اصفهان اعزام شد و در حال حاضر سه دانشآموز و دو معلم در بیمارستان طالقانی اهواز بستری هستند. دو دانشآموز که دچار سوختگی ۸۵ درصدی و دیگری ۵۷ درصدی شده و یک معلم که 37 درصد سوختگی دارد در بخش مراقبتهای ویژه بستری هستند و یک معلم و یک دانشآموز دیگر نیز در بخش سوختگی مردان هستند و حال عمومی خوبی دارند، اما درباره وضعیت آنها در آینده نمیتوان نظری داد. »
این حادثه شامگاه دوشنبه 29 دی رخ داد و 3 معلم به نام های حسین رضائی میرقائد، علی مرادی و مجید ایسپره و 3 دانش آموز 14 ، 16 و 17 ساله بر اثر آتش سوزی مصدوم شدند.
در همین رابطه حاجی میرزایی، وزیر آموزش و پرورش گفت: این یک حادثه بود و ممکن است در هر زمانی و در هر نقطه از کشور چنین حادثهای اتفاق بیفتد. ما اولویت اول ما این است که همه دانشآموزان از امکان آموزش برخوردار باشند حتی اگر در چادر یا کانکس و واحد استیجاری است. در درجه اول باید اطمینان یابیم هیچ دانشآموزی از آموختن محروم نخواهد شد؛ در گام دوم باید برای اصلاح فضای آموزشی اقدام کنیم.
در ادامه وزارت آموزش و پرورش نیز اطلاعیهای صادر کرد. در بخشی از این اطلاعیه آمده است: «این حادثه بر اثر برخورد صاعقه به کانکس محل اسکان فرهنگیان رخ داد که سه نفر از معلمان در منطقه چشمهشیرین و کنگرستان بخش سردشت دزفول دچار سوختگی شدند. یکی از فرهنگیان آسیبدیده در این حادثه از معلمان عشایری و دو نفر دیگر نیز از معلمان روستایی بودند که شب حادثه برای اقامت در این کانکس مستقر شده بودند.
وزیر آموزش و پرورش به کورش مؤدت - مدیرکل آموزش و پرورش خوزستان - مأموریت داد که این موضوع را مورد پیگیری جدی قرار دهد. در عین حال مدیرکل آموزش و پرورش خوزستان به نیابت از وزیر آموزش و پرورش مأموریت یافت که نسبت به انتقال یکی از فرهنگیان آسیبدیده در این حادثه با رضایت خانواده ایشان به بیمارستان سوانح سوختگی اصفهان اقدام کند.وزیر همچنین در نشست شورای معاونین اداره کل آموزش و پرورش خوزستان خواهان بررسی دقیق و کارشناسی این موضوع با قید فوریت شد.
دختری که در زندانزاده شد
محمد بلوری / قسمت هفتم: مهرداد کوچولو، در پرورشگاه با رؤیاهای کودکانهاش دل به پروانهای سپرده بود تا با فرار از پرورشگاه این پروانه رنگین بال را در شلوغی شهر پرواز بدهد و آنگاه در پی او بدود تا والدینش را پیدا کند. خیال میکرد پروانهاش میتواند پدر یا مادر نادیده او را پیدا کند و اگر روی شانه مردی یا زنی نشست، پدر یا مادر نادیده اوست...
٭٭٭
بچههای خردسال پرورشگاه در برابر زنان صف بستند آنها آمده بودند دختر یا پسری را به فرزندخواندگی انتخاب کنند و با خودشان ببرند. در نگاه هر کودکی رؤیای شوقانگیزی بود که میخواست لبخند و گرمی آغوش مادرانهای را احساس کند و برای نخستین بار قدم در خانهای بگذارد که در چاردیواریاش مادری بود با لبخند و آغوشی که متعلق به خود او بود...
این بچههای آرزومند مهر مادری با اشتیاق سوزان در انتظار آغوش یکی از زنان صف بسته بودند، انگار عروسکهای پشت ویترین مغازه اسباببازی فروشی هستند تا خریداری از راه برسد و یکیشان را انتخاب کند و با خودش ببرد.
کودکان ایستاده در صف انتظار، هرگاه زنی در برابرشان میایستاد، قلب کوچکششان در سینه به تپش درمیآمد و هر کدام شوق این را داشت که در آغوش مادری آرام بگیرد. در میان این کودکان سرراهی مهتاب کوچولو نگران این بود که مبادا لبخند و نگاه یکی از زنان به چهره او ثابت بماند، دستش را بگیرد و به عنوان فرزند خواندهاش با خود ببرد. منتظر بود مهرداد کوچولو او را از دروازه پرورشگاه بیرون ببرد تا با فرار به شهر در شلوغی یک خیابان پروانه رنگینش را پرواز بدهد. آنگاه به دنبالش بدود تا ببیند برشانه کدام مردی مینشیند که پدرگمشده اوست. مهرداد این قول را هم به مهتاب کوچولو داده بود که از پروانهاش بخواهد در پی مادر گمشده او هم پرواز کند...
٭٭٭
مهرداد با قلبی که از هیجان و اضطراب میتپید، دور از چشم دربان، در میان زنان و مردانی که پرورشگاه را ترک میکردند از دروازه بیرون رفت. از جمع آنها جدا شد در میان رهگذران شروع به دویدن کرد. میدوید و ترس را در پس سرش احساس میکرد. میترسید نگهبان دروازه پرورشگاه در تعقیبش باشد، غافلگیرش کند و او را به پرورشگاه برگرداند. توی جیبش قوطی پروانه را توی مشتش گرفته بود و میدوید تا به ازدحام رهگذران برسد. سر یک چهارراه که رسید، از نفس افتاد. بر لب جوی آب نشست تا قلبش از تپش آرام بگیرد. چهارراه انتظار محل تلاقی دو سیلاب بود سیلابی از آدمها و ماشینها که از راه میرسیدند، به فرمان چراغهای سرخ و سبز متراکم میشدند و دوباره به فرمان چشمهای سبز و سرخ جریان مییافتند. با خود فکر میکرد این چشمهای سبز و سرخ درخشان چه کسانی است که توی آدمکهای آهنی پنهان شدهاند و به آدمها و ماشینها فرمان میدهند؟ نگاه حیرتزدهاش به خطها و چشمهای سبز و سرخ و علامتهای کف خیابانها بود و آدمها مثل مورچههای سواری به نظر میآمدند که بیسلام و تعارف و لبخند میآمدند و میگذشتند و همه به فرمان چشمهای رنگبهرنگ بودند.
پسرک با خود فکر کرد: -این همه آدم غریب از هم، دارند به کجا فرار میکنند؟
در هوای تیره از دود ماشینها و دودکشها به سرفه افتاده بود. در میان زنجیره خودروها نگاهش به اتومبیلی بود که مردی به سقف آن چند بوته کاشته بود و با آبپاش پلاستیکیاش آبشان میداد. پیرمردی ژولیده موی که پالتوی کهنه نظامی به تن داشت در میان خودروها میدوید تا قناریهایی که در یک قفس داشت به آدمها بفروشد. قناریهایی با منقارهای فلزیشان مثل کوکو گوی ساعتهای دیواری به نظر میآمدند. با خودش فکر کرد این آدمهایی که مثل مورچههای سواری شتابان و بیگانه از هم در گریز هستند باید کوکی باشند و دلش میخواست برود دستی به صورتشان بکشد یا برایشان شکلک دربیاورد تا ببیند خندیدن بلندند یا نه! نکنه بابام هم صورت سربی داشته باشه؟
بهیاد پروانهاش افتاد. در شلوغی پیادهرو دست توی جیبش فرو برد. قوطی کوچکی را که پروانه رنگینش در آن بود، بیرون آورد. گفت: همینجا پروازش میدم رو سر آدمها. اول بشینه نشونه بابام. رهایش کرد...
ادامه دارد
5
گروه حوادث / وقوع سه تصادف رانندگی جاده ای در دومین روز هفته 5 کشته و 31 مصدوم بر جا گذاشت.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، در نخستین حادثه که در جاده دینور - بیلوار کرمانشاه رخ داد، خودروی پژو 405 با 6 سرنشین واژگون شد؛ در پی این سانحه رانندگی زن و شوهری که راننده و سرنشین جلو بودند در دم فوت کردند و 4 فرزند آنها مصدوم شدند.سرهنگ «محمد حیدری» رئیس پلیس راه استان کرمانشاه در این باره گفت: پس از اعلام مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر یک مورد واژگونی خودرو تیمی از مأموران پلیس راه در محل حاضر شدند و در بررسیهای کارشناسان پلیس راه مشخص شد یک دستگاه خودروی پژو ۴۰۵ حوالی روستای «بان مله» به علت سرعت غیرمجاز از جاده منحرف و واژگون شده است؛ در این حادثه راننده ۴۰ ساله و همسر ۳۵ سالهاش به علت شدت جراحات وارده کشته شدند و همچنین ۳ پسر و یک دختر خانواده که دیگر سرنشینان خودرو بودند مصدوم شده و به مراکز درمانی انتقال پیدا کردند.
برخورد 3 خودرو در محور مراغه - هشترود
دومین سانحه رانندگی مرگبار در محور مراغه - هشترود رخ داد و 3 نفر جان باختند. وحید شادی نیا سخنگوی اورژانس استان آذربایجان شرقی در این باره گفت: حوالی ساعت 11:00 روز یکشنبه برخورد سه خودروی پژو405، پرشیا و پراید در محور هشترود به مراغه به مرکز اورژانس اطلاع داده شد و بلافاصله دو اکیپ اورژانس از هشترود و یک تیم از هلال احمر عازم محل شدند. کارشناسان اعزامی پس از بررسیهای اولیه فوت دو مرد را در محل تأیید و شش مصدوم را به بیمارستان امام حسین(ع) هشترود منتقل کردند که یکی از مصدومان دقایقی پس از ورود به بیمارستان فوت کرد؛ علت این سانحه از سوی کارشناسان پلیس راهور در دست بررسی است.
مصدومیت ۲۲ نفر به دلیل برخورد اتوبوس با کامیون
در سومین سانحه رانندگی که مربوط به برخورد یک دستگاه اتوبوس با کامیون در جاده قدیم قم بود 22 نفر مصدوم شدند. پیمان صابریان رئیس مرکز اورژانس تهران در باره جزئیات این سانحه گفت: حوالی ساعت ۳:۴۰ صبح یکشنبه، خبر تصادف یک دستگاه اتوبوس با کامیون در جاده قدیم قم (حسن آباد فشاپویه) گزارش شد و بلافاصله یک دستگاه اتوبوس آمبولانس و هفت دستگاه آمبولانس به محل حادثه اعزام شد. وی در ادامه افزود: در این سانحه ۲۲ نفر مصدوم شدند که از این تعداد ۲۱ نفر توسط تکنیسینهای اورژانس بعد از اقدامات اولیه به بیمارستانهای هفت تیر، بهارلو، لقمان و شهدای پاکدشت انتقال پیدا کردند و یک نفر در محل درمان شد.